نگاهی کوتاه بر موضوع انسان در اندیشه امام موسی صدر
دنیای تشیع بزرگان بسیاری را در دامان خویش پرورش داده است. ستارگان درخشانی که هر یک به گونه ای خاص خود در افق آسمان مکتب اهل بیت نورافشانی می کنند و با درخشش خویش راهجویان طریق سعادت و سلامت را به ساحل نجات رهنمون می شوند. در میان این کهکشان با عظمت اما برخی چنان ممتاز درخشیده اند که از اقران خویش گوی سبقت و از رهجویانِ وصال طلب، دل برده اند.
اگر چنان که حکیمان گفته اند بتوان با نظر به آثار وجودی موجود، بر وسعت، عظمت و شدت مرتبه وجود استدلال کرد آنگاه به جرأت باید گفت که در میان اندیشمندان و بزرگان تاریخ تشیع، برخی بر برخی فضیلت بسیار دارند چنان که خدای متعال درباره پیامبران نیز چنین فرموده است «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجات» [بقره، 253] . چه این که تمام این بزرگان بر نسق واحد ندرخشیده اند. برخی در آسمان فقاهت و علوم نظری جلوه نموده اند و برخی در فلک اخلاق نقش حُسن زده اند و بعضی در میدان عمل تکسواری کرده اند، برخی نیز میان دو یا سه ساحت جمع کرده اند. در میان آنان که توانسته اند در میدان ساحتهای گوناگون بدرخشند، برخی خویش را به زیور حسنات آراسته اند چنان که گروهی از مردمان که چشمان جوینده داشتند در پی تلالؤ آنان به سویشان شتافتند و در پرتو نورشان راه یافتند و برخی دیگر نه تنها خویش را آراستند بلکه پیامبر گونه به سراغ صنوف مختلف مردمان رفتند و چون آنان نخست بر خاک نشستند وانگاه چون هادیان حق، برخواستند و مردمان را نیز برخواستن آموختند.
از میان این گروه از عالمان بزرگ که استمرار رسالت نبوی را در قیام به اقامه عزت و کرامت انسانها دیده و در پی اشتعال مشعل ایمان و آگاهی در میدان وسیع زندگی مردمان برآمده اند نام بزرگ«سید موسی صدر» می درخشد. او که در میان اقرانش به «آقا موسی صدر» شهرت داشت توسط مردمانی که حیات و هویت خود را مرهون جهاد، صداقت، ایمان، آگاهی، محبت و هدایت او می دیدند « امام موسی صدر» نامیده شده. نامی که پیش و بیش از آن که بر روش معمول اعراب در تکریم عالمان دینی دلالت کند به واقع نشانگر پیشوایی و جلوداری او در هدایت دینی و دنیایی جماعت بزرگی از مردمان بود. جماعتی که لزوماً هم زبان، هم ریشه، هم نژاد، هم خاک، هم مذهب یا حتی هم دین او نبودند اما هر یک از منظر خویش قامت بلند سلاله رسول ختمی را در شمایلی دلخواه می دید و می ستود تا آنجا که نصاری او را مسیح خویش بدانند و آرزو کنند که کاش همکیش آنان بود تا او را در شمار قدیسان دنیای مسیحیت، «سَنت موسی» می نامیدند و شیعیانی که حضور او را یادآور حضور امامان معصوم خویش می دانستند و عزت شیعیان را در چشمان مهربان او جستجو می کردند. فقیهی مبرز و مجاهد که مسلمانان حجت مسلمانیشان را در او یافته بودند و غیر مسلمانان نماد انسانیت را در او به تماشا نشسته بودند. عالم جامع و جوانی که عالمان بزرگ اسلامی دیار زیتون (لبنان) در برابر عمق دانش، صلابت ایمان، سینه منشرح، وسعت صبر و گستره محبتش دست تعظیم به سینه نهادند و محرومان و فقیران در پناه عظمت خُلق کریمش از تاریکی بیم و یأس گریختند و به آینده روشن خویش چشم امید گشودند.
نویسنده بر آن است تا در مجال کوتاه این مقاله با تمسک به آثار به جای مانده از امام موسی صدر به بررسی اجمالی یکی از نقاط برجسته در اندیشه ایشان بپردازد. اندیشه ای محوری که به جرأت می توان آن را یکی از زیر بنایی ترین اصول تفکر ایشان دانست. موضوعی با عنوان « انسان» .
موضوع « انسان » در اندیشه امام صدر از آن جهت شایان توجه و درخور بحث و مطالعه است که از جایگاهی محوری برخوردار بوده و علاوه بر نقش تعیین کننده آن در عرصه نظر، مبنای جهت گیری های کلّی ایشان در میادین متفاوت عمل از حوزه اخلاق و تربیت تا وادی هنر و سیاست است. بی تردید هر صدر پژوهی که از موضوع انسان در اندیشه امام صدر به سادگی بگذرد یا آن را نادیده بگیرد، راه پژوهش خویش را بسته و با تحلیل هیچ موضوع دیگری توان دست یابی به مبانی ایشان را نخواهد داشت زیرا نمی شود انسان صدر را نشناخت و از روابط انسان با خدا از نگاه او سخنی به میان آورد یا رابطه دین و مخاطبینش را در چارچوبه اندیشه امام صدر تحلیل کرد، یا مفاهیمی مانند آزادی یا روابط اجتماعی یا بایدها ونباید های نظام اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مطلوب او را مورد پژوهش قرار داد.
بسیاری از متفکران عالم تشیع انسان را در تراز انسان کامل عرفان اسلامی یا انسان متقی شریعتمدار تعریف می کنند و سایر تعالیم مرتبط با انسان را بر مدار چنین تعریفی از انسان رقم می زنند. برخی نیز در پیچ و خم تعاریف فلسفی سنتی یا مدرن به جستجوی انسان برخواسته و با گرفتار آمدن در کثرت و گوناگونی تعاریف موجود در تبیین تعالیم مرتبط با او راه دشواری را می پیمایند.
امام موسی صدر با تکیه بر سنت دینی و دانش فلسفی و عرفانی خویش و با آگاهی از تعاریف مدرن دنیای معاصر ، تعریفی ساده و در حال عینی و ملموس از انسان ارائه می کند. او بی آنکه در ذهنی گرایی تعاریف انتزاعی یا یک جانبه گرایی تعاریف مدرن گرفتار آید انسان را به گونه ای تعریف می کند که در عین تعلق عمیق به تعالیم بلند قرآنی و اسلامی، با حقایق عینی ملموس درباره انسان سازگار است.
انسان صدر عبارت از انسانی است که اگر چه روی زمین و با اقتضائات طبیعی خود زیست می کند اما این توان که سر بر عرش بساید را به صورتی بالفعل داراست. او نه تنها مخاطب کلام خدا قرار می گیرد بلکه برترین آفریده او و جانشین او بر روی کره خاکی است؛ انسانی که با مجموعه خصال الهی و زمینی اش در همین دنیای عینی یافت می شود و از پائین ترین مراتب حیات گیاهی تا بالاترین مراتب معنوی قرب به خدا را طی می کند.
عینیت، توانایی تعقل، اراده و انتخاب، مدنیت، تعامل اجتماعی بانضمام سابقه الهی خلقت، ابدیت وجود او و بازگشت او به مبداء هستی عناصر مهمی است که در تعریف انسان صدر بدانها اشاره رفته است. امام صدر فصول کتاب انسان را مشتمل بر چهار ویژگی می شناسد:
نخست آنکه انسان موجودی عینی و واقعی است که انتخابگری برخواسته از قدرت تعقل و اراده اش او را از سایر موجودات عینی ممتایز می کند گر چه این تعلق انتخاب به اراده و تعقل را نسبی بدانیم.
دوم آنکه میان انسان، طبیعت و موجودات اطراف او نوعی تعامل وجود دارد که او و اراده و اندیشه اش را متأثر می کند. این ویژگی را باید محصول نگاه عینی و واقعی امام صدر به انسان دانست که بی توجه به آن ناچار با انسانی مواجه خواهیم بود که در دنیای واقعی زیست نمی کند.
سوم آنکه انسان موجودی است که در اجتماع زندگی می کند و علاوه بر تعامل با طبیعت و سایر موجودات اطرافش با افراد اجتماع خویش از تعاملی وسیع و خودجوش برخوردار است. دقت و پذیرش این وجه از ویژگی های انسان در نگاه ما به انسان و تحلیل رفتارها و تشخیص باید ها و نبایدهای مرتبط با او به غایت اثرگذار خواهد بود.
چهارمین ویژگی انسان نسبت خاصی او با خدای متعال به عنوان آفریننده است. انسان اگرچه تنها مخلوق خداوند بی همتا نیست اما ممتازترین مخلوق خدای پدیدآورنده هستی است و وجود چنین نسبتی در انسان آنچنان حائز اهمیت و از ابعاد گسترده ای برخوردار است که بر هویت و شخص انسان و پیوندهای متعدد و متفاوتش با جهان و جامعه انسانی تأثیرگذار خواهد بود. [ن.ک سخنرانی امام صدر در کنفرانس ششم مجمع البحوث الاسلامیة]
آنچنان که ملاحظه شد و به رغم تعاریف مشهور از انسان که در جملاتی کوتاه ارائه می شود تعریفی که امام صدر از انسان به دست می دهد چندان مختصر نیست اما به غایت واقعی، جامع و کاربردی است چنان که خواهیم دید چگونه بنای اندیشه فردی، اجتماعی و سیاسی امام صدر بر چنین تعریفی از انسان استوار خواهد شد. بنایی که تعامل او را با خدا، خود، انسانها و جهان هستی تحلیل و تأمین می کند.
انسانی که امام صدر می شناسد و می شناساند از ویژگیهای فراوانی برخوردار است که هر یک در جای خویش مبداء بسیاری از بایدها و نبایدها در برنامه زندگی فردی و اجتماعی اوست. در میان تمام این ویژگی ها، «کرامت» انسان به عنوان مبداء ارزش متعالی او و اصیل ترین وجه انسانیش مورد توجه ایشان قرار گرفته است. امتیاز بزرگ و ویژگی ممتازی که قرآن کریم در آیات متعدد و با تصریح یا با بیان لوازم، به آن اشاره می کند « وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً» [سوره اسراء ، آیه 70].
«کرامت انسان» از نگاه امام صدر در زمره مفاهیم و صفات پیش از دین است و تنها وصفی نظری یا کمالی روحانی نیست که فقط به کار تمجید از انسان بیاید و تولید گفتارهای دلنشین درباره او را موجب شود بلکه این ویژگی، اصلی اساسی و حاکم بر تمام تعالیم نظری و اقدامهای عملی است که انسان را مخاطب یا موضوع خویش قرار می دهند. از نگاه امام صدر کرامت انسان، وصفی حقیقی و ذاتی اوست که تمام افراد انسان را از آن جهت که انسان هستند شامل می شود و بر همین اساس همه افراد انسان با هر کیش و رنگ و نژاد و زبان که باشند از ارجمندی و کرامت انسانی برخوردارند.
خواستگاه این ارجمندی و کرامت را باید در رکن چهارم از ارکان تعریف انسان در اندیشه امام موسی صدر دانست چرا که انسان پیش از آن که تعلق به رنگ، نژاد یا مذهب و مسلک خاصی پیدا کند انسان، و مخلوق ممتاز خدای متعال و با فضیلت ترین اثر اوست و در حقیقت منشاء کرامت انسان، همین نسبت عینی و غیرقابل انفکاک او با خالق یکتاست؛ نسبتی حقیقی که حتی با انکار ربوبیت الهی توسط انسان نفی نمی شود و تغییر نمی پذیرد.
چنین ارجمندی و جایگاه رفیعی اقتضاء می کند تا انسان در مرکز و محور تمام امور نظری و عملی قرار گیرد تا جائی که اولین گام در تربیت و رشد اندیشه انسان، هدایت او به مسیری است که در پرتو آن کرامت خویش را بازشناسد و نسبت به آن از آگاهی درخوری برخودار گردد و در پرتو این آگاهی و درک ارزش انسانی خویش، نسبت به رشد و ارتقاء همه شئون خویش اهتمام بورزد. [ن.ک اسلام و کرامت انسان؛مقاله ای از امام صدر]
امام صدر شناخت کرامت انسانی و توجه به آن را منشاء یافتن تعریف صحیحی از انسان و ترسیم نقشه راه و مسیر رشد و تعالی دو جهانی او می داند.
« تنها آگاهی نسبت به کرامت و ارجمندی انسان است که شأن و مقام او را تعریف و مشخص می کند و با ترسیم خطوط و مرزهای معیّن، سیر و سلوک و خط مشی و اهداف بلند و متعالی انسان را می نمایاند، دشمنان را می شناساند و طریق دفاع در برابر آنها را نشان می دهد» [نای و نی، صفحه66]
از منظر امام صدر، کرامت و ارجمندی ذات و گوهر انسانی در اندیشه توحیدی اصلی اصیل به شمار می آید که ادیان الهی به ویژه دین مبین اسلام در تعالیم و راهنمائی های خود آن را از نظر دور نداشته است. با نظر به آثار امام صدر می توان به جلوه هایی از کرامت انسانی در بستر تعالیم اسلامی راه یافت که به بررسی برخی از آنها می پردازیم.
قرآن کریم در آیات متعددی از ماجرای خلقت انسان و اراده الهی برای قرار دادن جانشین بر روی زمین یاد کرده است. خلیفه از ماده (خ ل ف) به معنای مقابل پیش روست. راغب اصفهانی در مفردات معنای خلیفه را چنین بیان می کند: «خِلافَة یعنى نیابت و جانشینى بجاى دیگرى که یا در غیاب و نبودن کسى است یا بخاطر مرگ کسى است که دیگرى جانشین او مىشود یا بعلّت ناتوانى کسى و یا بخاطر بزرگى و شرافت است که دیگرى جانشین او مىشود». به روشنی می توان دریافت که مقصود از خلافت انسان، غیبت، ناتوانی یا مرگ خدای سبحان نیست چرا که این هر سه عنوان از ساحت اقدس الهی مبراء و حضرتش از این گونه امور منزه است.
خدای سبحان درباره ماجرای خلقت و خلافت انسان چنین می فرماید:
« وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَةِ إِنىّ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَ تجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نحْنُ نُسَبِّحُ بحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنىّ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ * وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسمَاءَ کلُّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلىَ الْمَلَئکَةِ فَقَالَ أَنبُئونىِ بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ * قَالُواْ سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الحَکِیمُ * قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسمَائهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسمَائهِمْ قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنىِّ أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ * وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِیسَ أَبىَ وَ اسْتَکْبرَ وَ کاَنَ مِنَ الْکَافِرِینَ » [سوره بقره، آیات30- 34]
و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفهاى مى آفرینم، گفتند: آیا کسى را مى آفرینى که در آنجا فساد کند و خونها بریزد، و حال آنکه ما به ستایش تو تسبیح مى گوییم و تو را تقدیس مى کنیم؟ گفت: من آن دانم که شما نمى دانید * و نامها را به تمامى به آدم بیاموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد. و گفت: اگر راست مى گویید مرا به نامهاى اینها خبر دهید * گفتند: منزّهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته اى دانشى نیست. تویى داناى حکیم * گفت: اى آدم، آنها را از نامهایشان آگاه کن. چون از آن نامها آگاهشان کرد، خدا گفت: آیا به شما نگفتم که من نهان آسمانها و زمین را مى دانم، و بر آنچه آشکار مى کنید و پنهان مى داشتید آگاهم؟ * و به فرشتگان گفتیم: آدم را سجده کنید. همه سجده کردند جز ابلیس، که سرباز زد و برترى جست. و او از کافران بود
امام موسی صدر این آیات چهارگانه را نشانه های واضحی بر جلوه کرامت انسان بر می شمارد و هر یک از مفردات آن را در جای جای آثارش به عنوان شواهدی بر ارزش ذاتی و کرامت انسان به بحث می نشیند.
از نگاه ایشان عنوان خلیفه و نماینده خدا بر روی زمین نشان می دهد که خدای متعال انسان را چنان خلق کرده است که ذاتاً توانایی، استقلال و آزادی دخل و تصرف بر روی زمین را دارا باشد. شاید بتوان منشاء این برداشت امام را در اصل فلسفی سنخیت جستجو کرد. همچنان که خدای متعال برای دخل و تصرف در عالم هستی آزاد ، مستقل و تواناست آنچنان که هیچ عاملی نمی تواند او را مجبور به انجام یا ترک عملی کند یا در انجام افعالش دیگری با او انباز و شریک باشد هنگامی که این خدای قادر و فعال مایشاء اراده کرده است تا در زمین جانشین و نماینده ای برای خویش خلق کند، اصل سنخیت در نسبت میان خلیفه و مستخلف عنه اقتضاء می کند که خلیفه نیز در حد خویش از ویژگی های مستخلف عنه برخوردار باشد چرا که در غیر این صورت نسبت میان خلیفه و مسختلف عنه او نسبت تامّی نخواهد بود. اقتضاء چنین مقام خلافتی آن است که آزادی انسان در إعمال دخل و تصرفهایش در زمین به لحاظ تکوینی محدود نگردد و هیچ عاملی از بیرون ذات انسان دست او را نبندد. بر همین اساس است که امام صدر، راه های ترسیم شده و خطوط نوشته شده برای هدایت انسان توسط خدای متعال را در واقع لطف، اندرز و رهنمودهایی می داند که خدای سبحان برای هدایت و رشد هر چه بهتر و بیشتر جانشین خود در زمین معرفی می کند.
ایشان از مفاد آیه تعلیم اسماء چنین استفاده می کنند:
« تعلیم اسماء به آدم، آن هم اسماء مرجعِ ضمیر «هُم» (ویژه ذوی العقول)، تأکیدی ویژه است. پروردگار پس از این که فرشتگان به عجز خویش اعتراف کردند، تأکید می فرماید که ذات مقدسش پنهانیهای آسمانها و زمین را می داند. چنین «تعلیم و تأکیدی» امکانات و توان بی حد و حصر انسان را منعکس می کند؛ توان انسان برای شناخت تمامی موجودات و برای شناسایی ظرفیت و بر هم کنِش تامی نیروها و انرژی هایی که در دایره خلافت و تحت تصرف وی در حیات هدفمندش قرار دارند.» [نای و نی ، ص68]
در این آیات به جلوه ای دیگری از کرامت انسان اشاره می شود و آن مسئله سجود و تواضع زبده ترین موجودات عالم هستی یعنی فرشتگان الهی در برابر اوست. امام صدر این اشاره قرآنی را دلیل واضحی بر شرافت و کرامت انسانی برشمرده و نشانه ای بر خضوع و کرنش همه موجدات عالم در برابر ارزش والای انسان می دانند.
پیش از این گذشت که از منظر امام صدر امتیاز اساسی انسان نسبت به سایر موجودات ویژگی انتخابگری برخواسته از آگاهی و اراده است. بر اساس تعالیم قرآن، خدای متعال چنین اراده کرده است که انسان، هویتی انسانی داشته باشد؛ بنا بر این انتخابگری آگاهانه و ارادی که بر اساس اندیشه امام صدر، فصل مقوم هویت انسانی است عنصری بسیار مهم و اساسی در شکل گیری انسانیت اوست. بر همین اساس انسان، زمانی هویت انسانی خواهد داشت که بر اساس آگاهی و اراده خویش مسیر سلوک خود را انتخاب کند و سرنوشت خویش را به دست خود رقم بزند.
اما چنین انتخابگری جز در پرتو آزادی محقق نمی شود. انسان زمانی بر مدار مشیت الهی می گردد که هویت انسانی خویش را حفظ کند و انتخابگر بودن، عنصر اساسی این هویت است. انتخاب نیز بر پایه دو عنصر آگاهی و اراده محقق می شود. زمانی یک انتخاب، انتخابی انسانی است که انسان از نتیجه اطراف انتخاب خویش آگاهی درخوری داشته باشد و بتواند با اراده خود یکی از دو یا چند گزینه اطراف انتخابش را برگزیند. اراده انسانی نیز زمانی به او منتسب می شود که از هر گونه جبر درونی یا بیرونی آزاد باشد چرا که انجام عملی که اراده آن به منشاء دیگری غیر از نفس انسان بازگردد، عامل را به فاعل مُکرَه یا فاعل مسخَّر بدل خواهد کرد؛ فاعلی که اگر چه فعل از او سر می زند اما حقیقتا به او منتسب نمی شود. بر این اساس آزادیِ انسان شرط تحقق انتخابگری او و انتخابگر بودنش شرط حفظ هویت انسانی اوست. همان هویتی که مشیت خدای سبحان بر تحقق و حفظ آن قرار گرفته است.
امام صدر بر این باور است که ملائکه از ابتداء استقلال بشر را در انتخاب مسیر خویش درک می کردند و می دانستند چنین استقلالی جز در پرتو توانایی انسان برای شناخت شُرور و زشتیها و وجود امکان و اختیار ارتکاب آنها توسط انسان محقق نمی شود و به همین سبب در پیشگاه ذات ربوبی از خونریزی و فسادگری انسان سخن گفتند؛ حقیقتی که بر خدای سبحان پوشیده نبود، اما چنین امکان مخاطره آمیزی نه تنها از مقام انسان و کرامت او چیزی نمی کاهد بلکه توانایی انسان برای انتخاب زشتی ها و ارتکاب پلشتی ها به مثابه شرط بنیادین انتخابگری او برجسته می شود.
انسان مورد نظر اسلام انسانی نیست که هرگز دست از پا خطا نکند و به هر قیمت از ارتکاب خطا و ناشایست منع شود. انسان اسلام انسانی است که امکان سعادت و شقاوت را در پرتو توانایی انتخاب صلاح یا فساد به دست داشته باشد و آنگاه با تکیه بر آگاهی خویش و با اراده مستقل خود به راهی در آید خواه آن را راه سعادت باشد، خواه راه شقاوت. « فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُر» [سوره کهف، آیه 29] .
بر همین اساس است که امام موسی صدر آزادی را برترین راهکار فعالسازی تمام توانائی ها و ظرفیتهای انسانی می داند و انسان محروم از آزادی را فاقد امکان پویایی توانائی های خداداد بر می شمارد. از نگاه ایشان به رسمیت شناختن آزادی انسان، به رسمیت شناختن هویت انسانی اوست، هویتی که خدای بزرگ آن را صاحب کرامت دانسته است و فطرت و شکل گیری آن را بر مدار دین حنیف معرفی می کند.
به دیگر سخن بر اساس آنچه از بیانات امام صدر در این خصوص استفاده می شود خدای سبحان از یک سوی انسان را با فطرتی خداخواه و خداجوی آفریده است و استعدادها و ظرفیتهای بزرگ الهی شدن را در او قرار داده است. بر این اساس انسان چون لوحی سفید و نانوشته و تاجری بی سرمایه به دنیا قدم نمی گذارد بلکه از آغاز حیات خویش با سرمایه و نور فطرت الهی خود که به اراده پروردگارش بدان دست یافته، مسیر سلوک خویش را آغاز می کند. به همین سبب است که امام صدر وجود، باور و دفاع از آزادی را به رسمیت شناختن کرامت انسانی و خوش گمانی به انسان دانسته و فقدان آن را موجب کاستن از کرامت او می داند.
آزادی حقیقی از نگاه امام صدر عبارت است از رهایی از هر گونه عامل فشار نفسانی یا بیرونی که انسان را وا می دارد تا از بستری غیر از آگاهی و اراده خویش دست به ارتکاب عملی بزند خواه این عمل صالح باشد خواه غیر صالح. بر اساس چنین تعریفی از آزادی است که امام صدر آزادی را غیر قابل محدود کردن می خواند و محدود کردن آزادی را موجب رشد و سعادت جامعه نمی داند. از دیگر سوی آزادی مد نظر امام صدر یک سویه و تک بعدی نیست. آزادی اگر به معنای رهایی انسان از عوامل جبر بیرونی برای ارضاء شهوات درونی معنا شود، نه تنها از نگاه ایشان آزادی تلقی نمی شود بلکه نشانه ای از اسارت در بند شهوات و تمایلاتی است که کرامت و ارزش بزرگ انسانی را فرو می کاهد و هویت انسانی را در مسلخ بندگی نفس و شهوت جویی آن قربانی می کند. [ن.ک:در پاسداشت آزادی، امام صدر]
پیش از آن که به تجلی کرامت انسان در ارتباطش با ادیان بپردازیم می بایست به حقیقت و تعریف دین در اندیشه امام موسی صدر اشاره کنیم. آنچنان که از سخنان گوناگون ایشان استفاده می شود نقطه آغاز دین را باید جایی بیرون از کتب تدوینی آسمانی و زمانی پیش از فرو فرستادن وحی و ارسال رسل جستجو کرد. در منظر امام صدر دین، از فطرت الهی بشر آغاز می شود و در مسیر تکامل و بسط خویش به وحی می رسد و سلوک خویش را تا مقصد نهایی با همراهی تعالیم وحیانی ادامه می دهد. ایشان فطرت الهی انسان را وجه مجمل و خلاصه دین حق بر می شمارند و مرتبه نزول وحی را آغاز وجه تفصیلی فطرت می دانند و به صراحت می گویند:
« دین به طور خلاصه، فطرت خدایی است که فطرت انسانها را بر آن پایه بنا نهاده است. به عبارت دیگر، دین تعبیری راستین و صحیح از این فطرت و سرشت و نمایانگر آن است بی آنکه تحت تأثیر عوامل گوناگون خارج از طبیعت انسانی قرار گرفته باشد.» [اسلام و کرامت انسان، امام موسی صدر]
ایشان رابطه میان فطرت و دین را از سویی رابطه این همانی معرفی می کنند و از سوی دیگر یکی را تفصیل و تبیین حقیقی دیگری می داند. بر این اساس تفاوت میان دین (به معنای مشهور) و فطرت الهی انسانها از سنخ تفاوت به اجمال و تفصیل است. نکته دیگری که در بیان ضرورت انزال رسل و بیان تفصیلی فطرت توسط کتب آسمانی مورد اشاره ایشان قرار می گیرد عدم توانایی انسان در بیان صریح، دقیق و صحیح مفاد فطرت است که موجب پدید آمدن ضرورت ارسال پیامبران و ارائه برنامه های وحیانی می شود. آنگونه پیشتر و در تعریف انسان اشاره شد، انسان موجودی است که با طبیعت و موجودات مختلف و افراد نوع خویش تعامل داشته و در عین اثر گذاری از آنها اثر می پذیرد. همین فعل و انفعال موجب می شود تا انسان تحت تأثیر عوامل بیرونی قرار گرفته و بیان انسان از فطرت به واسطه شعور شخص او رنگی ویژه به خود بگیرد و به عبارت دیگر، به بیانی شخصی و جزئی بدل شود. این مسئله اقتضاء می کند که مقامی دیگر که تحت تأثیر عوامل خارجی قرار نمی گیرد به بیان تفصیلی فطرت انسان بپردازد. این مقام عالی جز خدای بزرگ که خود آفریننده همه عوامل و اسباب است نخواهد بود و هم اوست که فطرت انسانی را اساس شریعت و رسالت انسان برشمرده است [ن.ک: اسلام و کرامت انسان، امام موسی صدر]
تعبیر بلند « اسلام انسان، انسانیت اوست» [اسلام، ارزشها و مفاهیم اسلامی، امام موسی صدر] تنها در پرتو همین نگاه به دین قابل فهم و تفسیر خواهد بود گو این که برخی از افراد بدون توجه به صدر و ساقه اندیشه امام صدر و با بیان این تعبیر دچار بد فهمی شده و انسانیت انسان را با غرایز یا دست بالا با عواطف او یکی دانسته و اسلام انسان را به همین مقدار فروکاستند. بر اساس آنچه پیش از این گذشت روشن شد که انسانیت همان هویتی است که از فطرت و سرشت الهی انسان – که کتاب مجمل خداست- سر چشمه می گیرد و اسلام به عنوان آخرین رهآورد وحی آخرین و کاملترین بیان حقیقی و تفصیلی فطرت آدمی است.
اکنون که تعریف دین در اندیشه امام صدر اندکی روشن شد به رابطه میان ادیان و انسان می پردازیم. «آیا ادیان آمده اند که به انسان خدمت کنند یا آنکه انسان را به خدمت خویش بگیرند؟» این سؤال اگر چه پرسشی تازه نیست اما همواره و در طول تاریخ تفکر ادیان پرسشی زنده بوده است. سؤالی که اندیشمندان مختلف به اقتضاء اصول دانشی خود به آن پاسخ داده اند.
در آثار امام صدر بی آنکه به پرسش مذکور بر بخوریم با پاسخ آن مواجه می شویم. پیشتر روشن شد که انسان در اندیشه امام صدر نقشی محوری دارد و همه چیز بر اساس هویت انسانی و کرامت او تحلیل می شود. گفته آمد که انسان اگر چه صاحب هویت و کرامتی الهی است اما از تأثیر و تأثر در برابر طبیعت، موجودات مختلف و افراد نوع خود مصون نیست. این تأثیر و تأثرات انسان را در موقعیتهای مختلف و متفاوتی قرار می دهد که گاه آگاهی، گاه آزادی و گاه اراده اش را دستخوش خویش قرار داده و موجبات غفلت انسان از کرامت ذاتی و رسالت بزرگ خویش را فراهم می آورند.
خدای متعال ادیان را فرو می فرستد تا با بیانی واضح و زبانی آشنا که همان زبان فطرت الهی انسان است با او سخن کنند، دست تعقل او را بگیرند و چراغ فطرتش را در میان تند بادهای حیات طبیعی روشن نگاه دارند. بدین سان انسان را در حفظ و ارتقاء هویت انسانی خویش و به فعلیت رساندن قوا و توانمندی های خود یاری رسانند و در خدمت سعادت او قرار گیرند.
« خداوند به واسطه این ادیان، مردم را از تاریکی ها به سوی نور بیرون کشید و آنان را از اختلافات ویرانگر نجات داد و پیمودن راه صلح و مسالمت آموخت» [ادیان در خدمت انسان، امام موسی صدر]
در میان تمام موجودات عالم، تنها انسان است که شایسته دریافت پیام و رهنمون آسمانی بوده و مخاطب ادیان وحیانی قرار گرفته است و خدای قادر متعال که آفریننده هستی و مستخلف عنه انسان است از این طریق با او سخن گفته است و او را به سوی رشد و کمال ارزشهای انسانی خود که همان ارزشهای الهی است رهنمون شده است.
ادیان نیامده اند تا انسان را در خدمت خویش درآورده، برده تعالیم خود کنند؛ بلکه آمده اند تا انسان را در تشخیص و سلوک راه انسانیت و ارتقاء فطرت الهی شان یاری رسانده و در خدمت سعادت ابدی او قرار گیرند. بی تردید انسانهای زبده ای که از رهنمون دین بهره برده و هویت انسانی خود را ارتقاء بخشیده اند به عنوان مبلغان راستین ادیان می کوشند تا آن پیامهای آسمانی را به گوش فطرت انسانها پژواک دهند و بدین ترتیب در طریق گسترش و تبلیغ پیام ادیان، به خدمت بشر در آمده اند.
به راستی اگر انسان صاحب کرامت ذاتی نبود و توانایی رشد و ارتقاء تا حضرت فناء مطلق را در خویش نداشت چرا می بایست مخاطب خدای هستی قرار می گرفت؟ آیا در آن صورت مخاطبه خدای بزرگ با انسان از طریق ادیان بیهوده به نظر نمی رسید؟
نویسنده امیدوار است که طی نگاشتن این خطوط مختصر توانسته باشد با تبیین دیدگاههای امام صدر در خصوص انسان ضمن بازخوانی موضوع این نوشته تفاوت عمیق انسان گرایی و انسان محوری این فقیه مبرز و مجاهد گرانقدر را با انسانگرایی و انسان محوری معاصر در جهان غرب یا شرق به روشنی بیان کرده باشد.
احسنت جناب مخبر
به شما تبریک میگم که توانستید در واکاوی اندیشه امام صدر قدمی موثر بردارید
چند سوال از شما دارم , در آیه زیر
« وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً» [سوره اسراء ، آیه 70].
خداوند متعال برای برتری انسان لفظ (کثیر) را نسبت به سایر مخلوقات به کار برده و برتری انسان بر تمام مخلوقات را بیان نکرده , پس چرا گفته میشود انسان از تمام مخلوقات برتر است ؟
در اندیشه امام صدر آزادی تعریفی کلی شده و به نظرم جا دارد شما در این زمینه بیشتر کار کنید و ظوابط و شرایط آن آزادی را به صورت گسترده بیان کنید ,
در بند آخر نوشته اید :
"در میان تمام موجودات عالم، تنها انسان است که شایسته دریافت پیام و رهنمون آسمانی بوده و مخاطب ادیان وحیانی قرار گرفته است" این امر که فقط انسان شایسته وحی بوده را بر چه اساسی بیان میکنید؟ آیا موجودات دیگری خارج از کره ی زمین که شاید از انسان هم برتر بوده باشند و مخاطب وحی قرار گرفته باشند وجود ندارند؟!
دوست گرامیم سلام
در خصوص پرسشهایی که مطرح فرموده اید نکاتی را به عرض می رسانم
1- می دانیم که خدای متعال چند دسته از موجودات را خلق کرده اند که یک دسته از آنها غیر زمینی هستند (فرشتگان) و انسانها و حیوانات و جن گروه دیگری از موجودات هستند که زمینی اند. به قرینه حملناهم و رزقناهم روشن می شود که این تفضیل در موجوداتی است که روی زمین خلق شده اند و فرشتگان که مخلوقات غیر زمینی هستند و در طرف مقابل کثیر واقع شده اند تخصصا از موضوع خارجند. پس روشن شد که خداوند انسانها را بر تمام موجودات زمینی برتری داده و آیه نسبت به برتری انسان از فرشتگان اثباتاً یا نفیاً ساکت است و برتری انسان به فرشتگان را از آیات دیگر قرآن می شود استنباط کرد.
2- امکان وجود موجودات دیگری که در کرات دیگر وجود داشته باشند و مشمول وحی تشریعی شده باشند عقلاً منتفی نیست اما تا کنون نیز به اثبات نرسیده ، افزون بر این که این جمله ناظر به موجوداتی است که بشر تا کنون می شناسد و به وجودشان علم دارد و در خصوص موجودات احتمالی طبعا نمی توان نفیاً یا اثباتاً چیزی گفت.
3- آنچه درباره آزادی فرمودید نکته قابل توجهی است که انشاء الله اگر فرصتی دست بدهد به یاری خدا بدان خواهم پرداخت.
از حسن توجه و بذل محبتتان ممنونم.
درود
با تشکر از پاسختان
در مورد موضوع نخست در تفسیر نمونه خواندم :
( کثیر در اینجا به معنى جمیع خواهد بود و به گفته مفسر بزرگ طبرسى در مجمع البیان ، در قرآن و مکالمات عرب ، بسیار معمول است که این کلمه به معنى جمیع مى آید.)
و در المیزان اینگونه آمده :
(جواب دیگری که بعضی داده اند و گفته اند : که کلمه کثیر در آیه به معنای جمیع و کلمه من بیانیه است ، و معنایش این است که ما انسان را از هر چه که خلق کرده ایم با همه کثرتشان برتری داده ایم صحیح نیست ، و بلکه جواب سخیف و بی پایه ای است که نه خود کلام خدا به آن دلالت دارد و نه سیاق کلام . ) و
(حق همان است که گفتیم آیه شریفه متعرض برتری از نظر ثواب و تقرب و برتریهای آخرت نیست و به عبارت دیگر آیه متعرض برتری از حیث وجود مادی است و مراد از کثیری از آنچه خلق کردیم غیر ملائکه است و کلمه من تبعیضی است ، و مراد از من خلقنا ملائکه و غیر ملائکه و انسان و حیوان و جن است ، و انسان به حسب وجود مادیش از حیوان و جن برتری دارد) و
(ممکن است همین انسان که کمال ذاتی خود را به تدریج یا به سرعت و یا به کندی از راه به دست آوردن استعدادهای تازه کسب میکند در اثر آن استعدادهای حاصله به مقامی از قرب و به حدی از کمال برسد که مافوق حدی باشد که ملائکه با نور ذاتیش در ابتدای وجودش رسیده )
برادر گرامی ام
همانطور که در پاسخ نخست به عرض رسید و شما هم شواهدی را از تفاسیر ارائه فرمودید من هم فکر می کنم فرمایش علامه در المیزان به نصاب تمام نزدیکتر است تا فرمایش تفسیر نمونه ، اگر چه با سایر استدلالها می توان به برتری نهایی انسان در صورت به فعلیت رساندن قوای خویش نسبت به همه آفریدگان اعم از انس و جن و ملک استدلال کرد و در نهایت اقوال به یک مقصد می رسد اما این که این آیه چه می گوید مسئله دیگریست.
موفق و بالنده باشید