هزارتوُ

دریچه ایست بر هزار توی ذهنم

هزارتوُ

دریچه ایست بر هزار توی ذهنم

بایسته های نیروی انتظامی در حکومت اسلامی از نگاه امام خمینی(قدس سره)

اگر چه در سبب تشکیل اجتماعات بشری میان اندیشمندان اختلافاتی وجود دارد و برخی آن را معلول طبع مدنی انسان معرفی می کنند و گروهی محصول جریان اصل استخدام بر می شمارند (چنان که علامه طباطبائی قدس سره بر این باور است) اما هیچ کس در ضرورت نظم و امنیت به عنوان دو عامل مهم تأمین بقاء و حصول منافع اجتماعی انسان تردید ندارد. فقدان نظم و امنیت در وجوه مختلف زندگی، عملاً اجتماع انسانها را با معضلات و گرفتاریهای بزرگی مواجه می کند که موجب پاشیدگی اجتماع شده و منافع همه افراد آن را از میان می برد. از سوی دیگر طبیعت انسان با رهایی و قدرت طلبی و برتری جویی آمیخته است. این اقتضای طبیعی موجب می شود که گروهی از انسانها در پی ارضاء اهواء و جلب منافع شخصی شان قراردادهای معتبر اجتماعی را نادیده بیانگارند، به حریم دیگر افراد تجاوز کنند، حقوق آنان را نقض کرده و آنها را از دسترسی به منافعشان محروم کنند یا برای عبور از تزاحم میان منافع خود و دیگران، به رفتارهایی دست بزنند که حاصلش به مخاطره افتادن حقوق یا جان دیگر افراد اجتماع باشد.

بدینسان بشر به ضرورت وجود قانون پی برده و قوانین مختلفی را برای ایجاد نظم اجتماعی وضع کرد. اما قانون به تنهایی کافی نبوده و نیست. انسان به تجربه دریافت که منفعت طلبان زیاده خواه هرگز تن به قانون نداده و برای وصول به منافعشان به راحتی حریم آن را خواهند شکست. پس نیاز دیگری جلوه کرد که به موجب آن می باید کسانی از میان مردم، وظیفه پاسداری از نظم و قانون را عهده دار شوند و خدمتی را به جامعه ارائه کنند که سبب حفظ نظم و برقراری امنیت اجتماع باشد و از سوی دیگر در برابر قانون شکنان از حریم قانون دفاع کند. چنین بود که نهادی متولد شد که امروزه در ایران و پس از فراز و فرودهای بسیار آن را با عنوان «نیروی انتظامی» می شناسیم.  

پیش از انقلاب شکوهمند اسلامی دو نیروی مستقل مسئولیت حفظ نظم و امنیت را در دو حوزه مشخص به عهده داشتند. انتظام و امنیت داخلی کشور به عهده نیرویی موسوم به شهربانی و امنیت راهها و مرزهای کشور به نیرویی به نام ژاندارمری سپرده شده بود. با شکل گیری انقلاب شکوهمند اسلامی نیروی سومی از دل جامعه ای انقلابی متولد شد که نامش را «کمیته انقلاب اسلامی» گذاشتند. این نیرو نیز می کوشید تا با صبغه ای انقلابی به مسئله امور انتظامی و امنیت اجتماعی رسیدگی کند. موازی کاری میان این سه قوه نظامی موجب مشکلات بسیاری می شد که سر انجام در سال 1370 ه.ش مجلش شورای اسلامی طی یک مصوبه دولت وقت را موظف به تشکیل نیروی واحدی تحت عنوان نیروی انتظامی جمهوری اسلامی کرد. اکنون نیروی انتظامی مسئول حفظ نظم و امنیت شهروندان در حوزه های مختلف داخل و خارج شهرها و خطوط مرزی ایران اسلامی است. 

با توجه به آنچه گذشت روشن می شود که بخش وسیعی از دوام و آرامش اجتماع ما مرهون تلاشهای پاسداران خدوم این نهاد ارزنده است. حراست از ارزش و جایگاه این نهاد کارآمد در نظام اسلامی از ضرورت هایی است که نمی توان از آن چشم پوشید نیز نمی توان از نظر دور داشت که این وظیفه بیش و پیش از هر نهاد یا گروه یا فردی بر دوش آحاد پاسدارانی است که این لباس پر ارج را به تن کرده اند و خویش را پاسداران نظامی اسلامی می دانند.

نویسنده بر آن است تا در این مجال به بررسی برخی از بایسته هایی بپردازد که در بیان ارزشمند بنیانگذار انقلاب و رهبر بی نظیر امت حضرت امام خمینی(س) در خصوص این نهاد ارجمند ایراد گردیده و بی تردید رعایت آنها سبب حفظ و حراست از این نهاد ارزنده جمهوری اسلامی خواهد بود.
 
ادامه مطلب ...

امام خمینی(قدس سره) و اسلام بدون مرز

تعیین حدود مرزهای جغرافیایی و سیاسی، تاریخی به بلندای تاریخ تشکیل اولین اجتماعات بشری دارد. در طول تاریخ صاحبان قلمروها یا به گسترش مرزهای خویش اندیشیده اند یا کوشیده اند تا آن را از خطر هجوم جهانگشایان حفظ کنند گوئی که مرزهای قرار دادی میان جوامع مختلف خطوی بوده اند که بخشی از هویت آنان را می ساخته است. از این روست که هجوم به مرزهای دیگر جوامع همواره برای مردمانی که به آن سرزمین و محدوده قلمروشان یا به عبارت دیگر به هویت جمعی خود عشق می ورزیده اند نامیمون و نا مطلوب بوده است.

این مرزهای مقبول و هویت پدیدار آمده از آن هرچند توانسته اند در برابر بسیاری از مداخلات انسانی در محدوده خود جلوگیری کنند اما هرگز نتوانسته اند موج برخواسته از اندیشه و تفکر را در خویش محدود کنند یا راه را بر ورود آن ببندند. سخنهای برخواسته از افکار صاحبان اندیشه چنان مرزهای جغرافیایی، نژادی، سیاسی و فرهنگی را در می نوردد و با مخاطبان تازه خویش در فرسنگها دورتر از خواستگاه طبیعی آن پیوند بر قرار می کند که گویا هرگز فاصله ای میان آنها نبوده است. نفوذ اندیشه های فلاسفه بزرگ یونان به ورای مرزهای جغرافیایی و ورود اندیشه های متفکران اسلامی به غرب و طرح گفتمان دانشمندان مغرب زمین در شرق همه و همه نمونه ای از این مرز ناپذیری است. در این میان سهم ادیان و مذاهب نیز بسیار قابل توجه است. چنان که پیام وتعالیم ادیان توحیدی هرگز به محدوده خاور میانه که مهد آنها بوده اند منحصر نشد و امروز شرق تا غرب عالم را تحت نفوذ خویش دارد.

اسلام نیز به عنوان آخرین پیام آسمانی اگر چه مرزهای جغرافیایی و سیاسی برخواسته از هویت جمعی انسانها را به عنوان یکی از قراردادهای عقلایی بشر محترم می داند اما برای پیام خویش مرزی نمی شناسد. حدود قلمرو تعالیم اسلامی به گستردگی حضور انسان است، هر جا انسان جستجوگری وجود دارد که تشنه حقیقت است مجال عرضه تعالیم اسلامی نیز هست.

اما به راستی چه نسبتی میان تعالیم اسلامی و مرزهای سیاسی، نژادی و فرهنگی وجود دارد؟ آیا انسان مخاطب اسلام تنها همان انسانی است که در قلمرو جغرافیایی، فرهنگی، نژادی یا زبانی مهد پیدایش آن  یعنی شبه جزیره عربستان زیست می کند؟ آیا ادعای گستردگی قلمرو تبلیغ پیام اسلام به معنای نفی وجود حاکمیت ملتها بر مرزهای سیاسی خویش است؟

این نوشته بر آن است تا برخی از این سؤالات را در اندیشه بنیانگذار بزرگترین حکومت مبتنی بر اسلام در قرن اخیر حضرت روح الله امام خمینی (س) به کندوکاو بنشیند.

 

ادامه مطلب ...

آئین زیست طلبگی در نگاه امام خمینی(قدس سره)

اگر چه تاریخ صدر اسلام وجود صنفی با عنوان روحانیت را در خاطر ندارد اما اوراق و لحظاتش سرشار از حضور زنده، فعال و بالنده عالمان دین شناسی است که با مردم و در میان مردم می زیسته اند و نه تنها مرجع آگاهی آنان که ملجاء دردها و رنج هایشان و آموزگاران زندگی مؤمنانه آنان بوده اند. اندک اندک این عالمان دینی و اندیشمندان اسلامی در زبان مردمان با نامهای دیگری خوانده شدند و امروزه به درست یا غلط با عنوان «روحانی» شناخته می شوند همانطور که عمامه و قبا و عبا به تدریج و با تغییر شکل پوشش مردمان، بر قامت عالمان دینی ماند و به نشانه ای برای آنان و دانشجویان علم دین بدل شد. اما این تغییراتِ گذشته و هر آنچه در آینده رخ دهد نمی تواند هویت معلمان دین و عالمان اسلامی را تغییر دهد چرا که عالمان دینی و متعلمان علوم اسلامی بیش و پیش از آن که عنوان یا ردا و دستارشان شناخته شوند با مؤلفه های دیگری چون آگاهی و علم، تواضع و فروتنی، مردمداری و خویشتن داری، اخلاق کریمانه، ایمان راسخ، هماهنگی میان قول و عمل، زیست ساده و به دور از تجمل و صفات برجسته ای از این دست شناخته می شوند.

اگر چه آئین زیست جماعتی که دل به خدا داده و خویش را در لباس خدمت به مخاطبان دین درآورده اند و همتشان را مصروف شناخت و تبلیغ تعالیم دین کرده اند و خویش را در امتداد راه روشن پیامبران و ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) قرار داده اند هماره با برخی عناصر چون سادگی، اعتدال و معنویت همراه بوده اما همیشه به یک شکل و فرم نبوده است چرا که مصادیق ساده زیستی نسبت به هر زمان و مکان و جامعه ای، از سطحی متفاوت برخوردار است. بی تردید مصداق یک زیست ساده در عصر رسالت با مصادیق آن در عصر امام صادق(ع) یا مصادیق آن در زمان ما تفاوتهای بسیاری خواهد داشت. گو این که تمام آئین زیست طلاب و دانشجویان علم دین در ظاهر ساده زندگیشان خلاصه نمی شود. زیست ساده و بی تجمل از آن دسته آراستگی هاست که اگر چه مطلوب است اما دلیل قاطعی بر صلاح و سداد آدمیان نیست چه این که در دل تاریخ از کسانی می توان سراغ گرفت که ذکر سادگی زندگی شان بر زبانها جاری بوده است اما از هیچ فضیلت دیگری جز آن بهره نداشته اند و یا در پس ظاهر ساده زندگیشان  دیو ریا و طمع خفته بوده است.

امام خمینی(س) پیش و بیش از این که رهبر سیاسی منتخب ملت و بنیانگذار نظامی برخواسته از بستر دین و قد برافراشته از آراء مردمان ایران زمین باشد، فقیهی پارسا، مجاهدی نستوه، انسانی فرهیخته و خودساخته است که در بالاترین نصاب آئین زیست عالمان و اندیشمندان دین شناس زندگی کرده است و چونان اسوه ای همیشگی، مرزهای تاریخ را درنوردیده و در سپهر حوزه های علمیه اسلام درخشیدن گرفته است. او شخصیتی است که دوست و دشمن به عظمت روح، بلندی همت، عمق بصیرت و نفوذ تدبیرش اعتراف دارند اما این درخشش هرگز موجب نشده که فضیلتهای زندگی اسلامی و انسانی او، زیست ساده و بی پیرایه و نفس وارسته و به حق پیوسته اش دچار آسیب شده یا دگرگون شود.

نویسنده بر آن است تا در این مجال به بررسی آئین زیست طلبگی در اندیشه امام خمینی (س) بپردازد و برخی مولفه های گوناگون و اصیل آن را از رهنمودهای آن اسوه پارسایی و امام هدایتگر جستجو کند باشد که برای او و دیگرجستجوگران و رهروان طریق آن پیر به معراج رفته، چراغی فروزنده باشد.
 

ادامه مطلب ...