نگاهی کوتاه بر موضوع انسان در اندیشه امام موسی صدر
دنیای تشیع بزرگان بسیاری را در دامان خویش پرورش داده است. ستارگان درخشانی که هر یک به گونه ای خاص خود در افق آسمان مکتب اهل بیت نورافشانی می کنند و با درخشش خویش راهجویان طریق سعادت و سلامت را به ساحل نجات رهنمون می شوند. در میان این کهکشان با عظمت اما برخی چنان ممتاز درخشیده اند که از اقران خویش گوی سبقت و از رهجویانِ وصال طلب، دل برده اند.
اگر چنان که حکیمان گفته اند بتوان با نظر به آثار وجودی موجود، بر وسعت، عظمت و شدت مرتبه وجود استدلال کرد آنگاه به جرأت باید گفت که در میان اندیشمندان و بزرگان تاریخ تشیع، برخی بر برخی فضیلت بسیار دارند چنان که خدای متعال درباره پیامبران نیز چنین فرموده است «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجات» [بقره، 253] . چه این که تمام این بزرگان بر نسق واحد ندرخشیده اند. برخی در آسمان فقاهت و علوم نظری جلوه نموده اند و برخی در فلک اخلاق نقش حُسن زده اند و بعضی در میدان عمل تکسواری کرده اند، برخی نیز میان دو یا سه ساحت جمع کرده اند. در میان آنان که توانسته اند در میدان ساحتهای گوناگون بدرخشند، برخی خویش را به زیور حسنات آراسته اند چنان که گروهی از مردمان که چشمان جوینده داشتند در پی تلالؤ آنان به سویشان شتافتند و در پرتو نورشان راه یافتند و برخی دیگر نه تنها خویش را آراستند بلکه پیامبر گونه به سراغ صنوف مختلف مردمان رفتند و چون آنان نخست بر خاک نشستند وانگاه چون هادیان حق، برخواستند و مردمان را نیز برخواستن آموختند.
از میان این گروه از عالمان بزرگ که استمرار رسالت نبوی را در قیام به اقامه عزت و کرامت انسانها دیده و در پی اشتعال مشعل ایمان و آگاهی در میدان وسیع زندگی مردمان برآمده اند نام بزرگ«سید موسی صدر» می درخشد. او که در میان اقرانش به «آقا موسی صدر» شهرت داشت توسط مردمانی که حیات و هویت خود را مرهون جهاد، صداقت، ایمان، آگاهی، محبت و هدایت او می دیدند « امام موسی صدر» نامیده شده. نامی که پیش و بیش از آن که بر روش معمول اعراب در تکریم عالمان دینی دلالت کند به واقع نشانگر پیشوایی و جلوداری او در هدایت دینی و دنیایی جماعت بزرگی از مردمان بود. جماعتی که لزوماً هم زبان، هم ریشه، هم نژاد، هم خاک، هم مذهب یا حتی هم دین او نبودند اما هر یک از منظر خویش قامت بلند سلاله رسول ختمی را در شمایلی دلخواه می دید و می ستود تا آنجا که نصاری او را مسیح خویش بدانند و آرزو کنند که کاش همکیش آنان بود تا او را در شمار قدیسان دنیای مسیحیت، «سَنت موسی» می نامیدند و شیعیانی که حضور او را یادآور حضور امامان معصوم خویش می دانستند و عزت شیعیان را در چشمان مهربان او جستجو می کردند. فقیهی مبرز و مجاهد که مسلمانان حجت مسلمانیشان را در او یافته بودند و غیر مسلمانان نماد انسانیت را در او به تماشا نشسته بودند. عالم جامع و جوانی که عالمان بزرگ اسلامی دیار زیتون (لبنان) در برابر عمق دانش، صلابت ایمان، سینه منشرح، وسعت صبر و گستره محبتش دست تعظیم به سینه نهادند و محرومان و فقیران در پناه عظمت خُلق کریمش از تاریکی بیم و یأس گریختند و به آینده روشن خویش چشم امید گشودند.
نویسنده بر آن است تا در مجال کوتاه این مقاله با تمسک به آثار به جای مانده از امام موسی صدر به بررسی اجمالی یکی از نقاط برجسته در اندیشه ایشان بپردازد. اندیشه ای محوری که به جرأت می توان آن را یکی از زیر بنایی ترین اصول تفکر ایشان دانست. موضوعی با عنوان « انسان» .
در میان آشنایان با فقه شیعه، کسی را نمی توان سراغ گرفت که نام بلند آوازه کتاب (جواهر الکلام) را نشنیده باشد یا آن را نشناسند و در برابر عظمت و سترگی مقام پدید آورنده آن دست تعظیم بر سینه نگذارد. بی تردید این کتاب گرانسنگ را اگر از زمره بی نظیرترین کتب فقهی امامیه ندانیم می بایست آن را در شمار کم نظیرترین آثار فقاهتی مدرسه فقه اهل بیت جایی دهیم. موسوعه بزرگ فقه جعفری، که نه تنها از الف یا یای احکام اسلامی را به بحث و تفقه نشسته است بلکه بنیانگذار مکتب و مدرسه فقهی جامعی شده است که بزرگان فقاهت شیعه در دامنش پرورش یافته اند. بزرگانی که هنرشان در فقاهت و استنباط خلاصه نشد و کوشیدند تا بر اساس این فهم جامع از فقه آل محمد(ص) تعالیم آن را از علم به عین بیاورند و از گوش به آغوش رسانند. مکتب و مدرسه فقهی ارزنده ای که آن را با نام (فقه جواهری) می شناسیم.
امام خمینی(س) که خود از زمره فقهای بزرگ و نام آور شیعه است به مدرسه و مکتب فقه جواهری اهتمام و توجه ویژه ای مبذول می داشتند و به مناسبتهای مختلف و در دفعات متعدد حوزه و حوزویان را به تفقه بر اساس آن رهنمون می شدند و از بنیانگذار آن با عظمت و تجلیل یاد می کردند.
از زمانی که اندیشه وحدت شیعه و سنّی و تقریب مذاهب اسلامی در عصر ما احیا شد، چیزی کمتر از دو قرن می گذرد و در این مدت با گروه های مختلفی از موافقین و مخالفین رو به رو شده است. گروهی چنین وحدت و همگرایی را اساساً غیر ممکن دانسته اند، گروهی آن را دسیسه غیر مسلمین خوانده اند، گروهی آن را حیله مذهب رقیب معرفی کرده و گروهی دیگر نه تنها آن را ممکن دانسته اند بلکه ضروریش خوانده اند. در میان آنان که به این اندیشه اقبال کرده اند برخی آن را یک تاکتیک سیاسی تلقی کرده و گروهی دیگر آن را تعلیم اساسی اسلام برای تأمین منافع عمومی دنیای اسلام بر شمرده اند.
اما به راستی معنای وحدت میان مذاهب اسلامی چیست؟ تفاوت وحدت با تقریب و نزدیکی مذاهب کجاست؟ آیا چنین وحدت و تقریبی اساساً شدنی است؟ آیا وحدت و تقریب میان مذاهب به معنای دست شستن از حقانیتِ مذهب حق و همسان شدن همه مذاهب است؟ اگر چنین باشد مذهب غالب چیست و مذهب مغلوب چرا باید به این غلبه تن بدهد؟ و ... اینها نمونه ایست از ده ها سؤال مشابه که می تواند در زمینه چرایی، چگونگی و ضرورت مسئله وحدت و تقریب مذاهب اسلامی مطرح شود و پاسخ آنها را تنها در واکاوی اندیشه کسانی می توان جست که به این مسئله اندیشیده و در مسیر آن دست به کار اقدامات عملی شده اند.
امام خمینی(س) از زمره ممتازترین شخصیتهای برجسته ایست که بر وحدت و همگرایی همه مذاهب اسلامی تأکید ورزیده اند و آن را نه تنها در سطح یک نظریه و اندیشه صرف، بلکه به عنوان یک سیاست راهبردی و همیشگی در حاکمیت نظام جمهوری اسلامی مطرح ساخته اند.
این نوشته در پی آن است تا با واکاوی نظریه های مختلف درباره وحدت و همگرایی مذاهب اسلامی، جایگاه امام خمینی(س) را در میان اندیشمندانی که به این مسئله پرداخته اند روشن نموده و وحدت اسلامی و تقریب مذاهب را از منظر ایشان بازخوانی نماید.
ادامه مطلب ...